سلام انشا با موضوع از دل برود هرکه از دیده برفت باز فیلش یاد هندوستان کرده یا به پایان امد این دفتر حکایت هم چنان باقیست

مقدمه : روزهایی در زندگی هر کسی هست که ممکن است هرگز تکرار نشود. اولین روز مدرسه، اولین روز ملاقات با یک دوست و یا روزی که از دانشگاه فارغ التحصیل شدیم.بدنه : به درخواست یکی از بچه های کلاس جشن فارغ التحصیلی را در رستوران پدرش که مکانی بسیار شیک و مجللی هم بود برگزار کردیم. وارد رستوران شدم و وقتی سرم را بلند کردم دوستان و معلمانم را دیدم و به سمت آنها حرکت کردم. واقعا لحظه خنده داری بود زیرا همه حرف می زدند و می خندیدند اما هر اتفاقی که می افتاد دست از خوردن نمی کشیدند ولی با همه این ها غم بزرگی در دلم بود که منو متعجب کرده بود. بعد از هفت سال تحصیل الان دکتر شدیم و فکر می کردم خیلی خوشحال باشم ولی واقعا خیلی ناراحتم. متاسفانه باید لباس‌هایم را جمع کنم و به شهر برگردم و هر یک از دوستان من به شهر خود می روند و من هرگز آنها را نمی بینم. آن ها در این هفت سال مثل خانواده من شده بودند و دوری از آن ها واقعا سخت است. همچنین دیگر نمی توانیم به لحظات خوشی هایی که سر کلاس های درس داشتیم برگردیم. یکی از اساتیدم که مرا در حال فکر دید، به سمتم آمد، کنارم نشست و گفت: این یک وضعیت عادی است، برای همه پیش می آید. الان در ظاهر همه خوشحال هستند ولی مطمئن باش همه دلتنگی می کنند و وقتی دلت می گیرد اول خاطرات به سراغت می آید اما زندگی تمام نشده است، هر روز یک روز جدید است و هر چیز جدید یک درس جدید و هر درس جدید یک استاد جدید به ارمغان می آورد. نتیجه گیری : همه چیز در زندگی از یک روز شروع می شود و یک روز تمام می شود. مهم ترین چیز این است که جهان هنوز وجود دارد و زندگی هنوز وجود دارد. صدها کتاب تا پایان وجود خواهد داشت و پایان یافتن داستان زندگی ما داستان زندگی دیگری آغاز می شود. به پایان آمد این دفتر........